رازی که همسر مرد ۴۵ ساله از او پنهان کرده بود
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۹۸۳۴۲
مرد ۴۵ ساله که ۱۵ سال از ازدواجش میگذرد، ماجرای رازی را که همسرش از او پنهان کرده بود، تشریح کرد.
به گزارش خراسان، مرد ۴۵ ساله در تشریح یک ماجرای پیچیده گفت: سالها قبل با زن جوانی آشنا شدم و از او خواستگاری کردم. او زنی مهربان و خانه دار بود. من هم که معلولیت اندکی در پایم داشتم، در یکی از ادارات دولتی کارمند بودم و روزگار شیرینی را در کنار همسرم میگذراندم، اما در طول این سالها صاحب فرزندی نشدیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با وجود این، گاهی احساس میکردم همسرم غمی سنگین در سینه دارد و رازی را از من پنهان میکند. هر بار به طور غیرمستقیم تلاش میکردم تا متوجه شوم که چه چیزی او را در زندگی آزار میدهد، ولی فایدهای نداشت.
حتی گاهی سرزده از سرکار به منزل میآمدم و چشمهای همسرم را میدیدم که از شدت گریه به سرخی گراییده بود، ولی باز هم با هر بهانهای مرا قانع میکرد که مشکلی در زندگی ندارد. او مرا از صمیم قلب دوست داشت و این موضوع بارها برایم به اثبات رسید.
با وجود این من نمیتوانستم این ماجرا را فراموش کنم. حس کنجکاوی در وجودم ریشه دوانده بود و سعی میکردم به هر طریق ممکن راز غم پنهان در چهره همسرم را دریابم. روزها پشت سر هم میگذشتند تا این که روزی به طور سرزده و در یک ساعت غیرمتعارف به آرامی وارد خانه شدم و همسرم را دیدم که هراسان و سراسیمه آلبوم عکسی را زیر تختخواب انداخت، دیگر یقین یافتم که سرنخ این راز در همان آلبوم عکس است، ولی آن روز خودم را به آن راه زدم به طوری که انگار متوجه موضوع مشکوکی نشدم. بعد از گذشت حدود یک هفته، روزی که همسرم برای خرید به بیرون از منزل رفته بود، به جست وجوی آلبوم پرداختم و همه عکسها را نگاه کردم، ولی چیزی که توجه مرا به خود جلب کند در آن آلبوم عکس پیدا نکردم.
خیلی عجیب بود! خوب میدانستم که باید آلبوم را با دقت بررسی کنم، به ناچار همه عکسها را بیرون کشیدم که ناگهان از لابه لای عکسهای خانوادگی، تصویر دختر خردسالی که در آغوش همسرم بود و پستانک به دهان داشت، نگاهم را میخکوب کرد. آن دختر برایم ناآشنا بود به طوری که با همه وجودم احساس میکردم این دختر همان راز چندین ساله است که تاکنون در پی افشای آن بودم.
در همین هنگام همسرم وارد اتاق شد و با مشاهده عکس آن دختر زیبا که روی زانوی من قرار داشت، هراسان مقابلم نشست و در حالی که صدای گریه اش فضای اتاق را پرکرده بود، فریاد زد: مرا ببخش! نمیتوانستم در این باره چیزی بگویم، میترسیدم زندگی ام ویران شود چرا که تو را دوست داشتم.
خلاصه آن روز همسرم با افشای آن راز گفت: حدود ۳ سال قبل از آن که با هم ازدواج کنیم من با مرد دیگری در تهران ازدواج کرده بودم که حاصل آن دختر کوچکی به نام «آزاده» بود. در حالی که دخترم هنوز یک سال بیشتر نداشت، اختلافات خانوادگی ما شدت گرفت تا جایی که دیگر نتوانستیم یکدیگر را تحمل کنیم و من از او جدا شدم، اما هرچه التماس کردم که شوهرم، حضانت دختر خردسالم را به من بدهد، او موافقت نکرد و من هم به ناچار به مشهد آمدم و چند ماه بعد با شما ازدواج کردم! ولی هیچ گاه نتوانستم چهره معصوم و زیبای دخترم را از یاد ببرم به همین دلیل وقتی شما سرکار میرفتید من هم با نگاه کردن به تنها عکسی که از او داشتم، اشک میریختم و آرام میگرفتم.
مرد ۴۵ ساله ادامه داد: وقتی این راز را شنیدم همسرم را سرزنش کردم که چرا تاکنون چنین موضوع مهمی را از من پنهان کرده است! خلاصه این گونه بود که با مرخصی یک ماهه از محل کارم، عازم تهران شدم و با نشانی که همسرم از ۱۵ سال قبل داشت به جست وجوی شوهر سابق او برآمدم و بالاخره بعد از گذشت یک سال پیگیری مداوم او را در کرج یافتم و به همراه دخترش به مشهد دعوت کردم.
این درحالی بود که «آزاده» هم از حدود یک ماه قبل متوجه شده بود که با یک نامادری مهربان زندگی میکند و مادر واقعی او فرد دیگری است. لحظهای که «آزاده» مادرش را به آغوش کشید من هم فقط در گوشهای اشک شوق ریختم.
منبع: فرارو
کلیدواژه: ازدواج مرد ۴۵ ساله
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۹۸۳۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرقت برای انتقام!
وقتی به خاطر دخالت های باجناقم در زندگی از همسرم طلاق گرفتم، دچار افسردگی شدم و به مصرف مواد مخدر روی آوردم ولی خیلی زود به خود آمدم و خلافکاری را کنار گذاشتم. در این شرایط بود که فهمیدم یکی از مغازهداران محلی به لوازم تعمیرگاهم دستبرد می زند. من هم برای انتقام از او دست به سرقت اموالش زدم که ...
به گزارش خراسان، جوان 38 ساله ای که به اتهام دستبرد به اموال یک مغازه دستگیر شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: پدرم که آرماتور بند ساختمان بود یک سال قبل بر اثر بیماری سرطان فوت کرد اما از همان دوران کودکی که به خاطر دارم مادرم نیز برای تامین هزینه های زندگی در منازل مردم کارگری می کرد تا همه خواهر و برادرانم سروسامان گرفتند. درحالی که برادرانم بیشتر به حرفه پدرم روی آورده بودند من به شغل مکانیکی علاقه داشتم و به همین دلیل هم رشته مکانیک را در دبیرستان ادامه دادم و به استاد کار ماهری تبدیل شدم.
خلاصه در یکی از همین روزها بود که به دختر یکی از بستگانم دل باختم و با او ازدواج کردم اما متاسفانه به خاطر دخالت های باجناقم، اختلافات زیادی در دوران نامزدی بین من و همسرم به وجود آمد چراکه پدر زنم فوت کرده بود و باجناقم امور زندگی آن ها را در دست داشت. از سوی دیگر هم باجناقم قبلا خواستگارخواهر من بود اما به خاطر اعتیادش به او پاسخ منفی دادیم. همین موضوع به کینه ای عمیق تبدیل شد که حالا قصد انتقام از مرا داشت. بالاخره این اختلافات با همسر 17 ساله ام به جایی رسید که در نهایت به جدایی انجامید و من و «نیوشا» از یکدیگر طلاق گرفتیم.
در این شرایط بود که دچار افسردگی شدیدی شدم و بر اثر همنشینی با دوستان معتادی که اطرافم را گرفته بودند به مصرف سیگار و مواد مخدر روی آوردم. چند سال بعد از این ماجرا و با اصرارهای مادرم بالاخره با زن مطلقه ای ازدواج کردم که بسیار مهربان بود و موجب شد تا مصرف مواد را کنار بگذارم و هم اکنون نیز در انتظار تولد فرزندم هستم اما ماجرای سرقت از آن جا شروع شد که من بعد از ترک اعتیاد تعمیرگاهی را در یکی از مجتمع های تعمیر خودرو اجاره کردم و به حرفه مکانیکی مشغول شدم.
درآمدم بسیار خوب بود و روزهای شیرینی را می گذراندم تا این که یکی از دستگاه های تعمیر خودرو از مغازه ام سرقت شد. من هم به یکی از همسایگانم مشکوک شدم که او نیز در همان مجتمع تعمیرگاه دیگری داشت ولی چون با هم ارتباط کاری داشتیم نتوانستم موضوع را برایش بازگو کنم اما وقتی دوبار دیگر این سرقت ها تکرار شد دیگر به یقین رسیدم که «عزیز» به تعمیرگاهم دستبرد می زند. او تقریبا هم سن و سال خودم بود و رو دررو نمی توانستم سرقت ها را به او نسبت بدهم.
به همین خاطر تصمیم اشتباهی گرفتم و من هم برای انتقام شبانه به تعمیر گاه او رفتم و برخی از لوازم کار او را سرقت کردم ولی تعمیرگاه او دوربین مخفی داشت و همه صحنه سرقت را ضبط کرده بود اما تعمیرگاه من دوربین نداشت و نمیتوانستم سرقت تعمیرگاهم را به او نسبت بدهم. حالا اگر همسرم متوجه ماجرای سرقت شود به یقین همسرم را نیز از دست خواهم داد اما ای کاش ...
با توجه به کشف لوازم سرقتی از متهم مذکور،تحقیقات بیشتر با دستور سرگرد فعال(رئیس کلانتری معراج) برای ریشهیابی این ماجرا در دستور کار افسران تجسس قرار گرفت.